تمام میشوم شبی
فقط به من اشاره کن
بگو که با منی هنوز
اشاره ای دوباره کن
ببین برای موندت
مرگو بهونه میکنم
پای پیاده یک نفس
کوچ شبونه میکنم
بگو که گم نکرده ام
یه آسمون نشونتو
سکوت خورشیدو ببین
نیمه شبی بدون تو
تو نیستی
اما من برایت چای می ریزم...!!
دیروز هم که نبودی
برایت بلیط سینما گرفتم!
دوست داری بخند
دوست داری گریه کن
و یا دوست داری
مثل آینه مبهوت باش
مبهوت من و دنیای کوچکم
دیگرچه فرق می کند
باشی یا نباشی
من با تو زندگی می کنم...!!
دلم که ضعف می کند
سفره تنهایی ام را می گشایم
ظرف آغوشم را
که پر از تنهایی ست
با عشق تزئین می کنم ...
آذوقه بی تو بودن را که
با بغض خوردم
دلم سیر می شود
از نبودنت....!!
این روزهایم تو ندارد
که من هر روز
آخر دنیا را می بینم
و هر چه روز می رود
شب می آید
شب هم که برود
دوباره روز از نو ...
امـــــا
نه تو می آیی
نه خیالت می رود
و من مانده ام
با یک دنیا
بی تو بودن
دچار که می شوی
انتخاب اولین ...
آخرین انتخاب است
خط خطی اش که کنی
المثنی صادر نمی شود
و آن وقت است که
تا آخرین ایستگاه را
باید بدون انتخاب طی کرد
و بعد بگویند ...
ایستگاه آخر است
از دنیا پیاده شوید ...
حال که من در انتخابم
گزینه ی تو را پر کرده ام
مگذار این راه را
بی نفس طی کنم ....