دلــم فقط یک پنجــره می خواهد...
کـه توی لعنتــی زیرش بایستی .
و مـــــــن همــان طور با قلبـی شکسته
نگــاهت کنم ...
بــــــــغض کنم...
امـــا خم بـه ابـــرو نیاورم
کـه چقـدر دلتنگی کـردم !
تـــــــــو ٬ امــا حواست نبـاشــد !
بــا او بخـنـدی
و من لعنتی بغضم را فرو بدهم...
کـــــــــــاش یـــک پنجــره بود،
کـه فقط نگــاهت کنــم...!!
همیشه همینطور است...
یکی می ماند
تا روزها و گریه را حساب کند،
یکی می رود
تا در قلبت بماند تا ابد
اشک هایت را پشت پایش بریزی.
رسم رویاها همین است.....
که تنها بمانی با اندوه خویش
روزها و گریه ها را
به آسمان خالی ات سنجاق کنی
باید باور کنی که بر نمی گردد....
که بگویی چقدر شب ها سر بی شام گذاشته ای
تا بتوانی هر صبح
با یک شاخه گل
منتظرش بمانی......
همین کــه هستی ...
همیــن کـه لابـلای کلمـاتم نفس مـیکشی ...
راه مـیروی ، در آغـــــــوشم میگیـری ...
همــین کــه پـــــناهِ واژه هـایم شـده ای ...
همین کـه ســــــــــایـه ات هست ...
همین کـه کــلماتم از بی "تــــــو " یی یـتیـم نشده اند ،
کافیست برای یک عمـــــر آرامـش ؛
بــــــــــاش ...
حتی همیـن قــدر دور...
حتی همیـــــن قــدر دست نیـــــــــــافتنی...!!
اینطور گویند که هر چیز اول و آخری ...
قبل و بعدی دارد...
اما بدان من شاید قبل از تو بودم اما بعد از تو هرگز...
یک جرعه عشق به اندازه’ اقیانوسی عظیم است
و من اکنون عطش اقیانوسی دارم .
آن زمان که من با باران دو چشمم
تمام گیاهان باغ خیالت را
چه کوچک و چه بزرگ
با همه تشنگی که خود داشتم تشنگی میبریدم....
باران کلامت آنچنان بر من نرم بارید
که من و همه خاک دستی
فواره وار بسویت رو به آسمان بگشادیم
و رحمتت را شکر گفتیم
و زان پس خورشیدی بر لبانم نشست
و تو همچنان می باری...
زاینگونه است که با هر ساعت دوریت
قلبم بی اختیار گامی بسویت بر میدارد
و با هر سلام و هر آمدنت
گویی دوباره عاشق شدم ....
آنهایی که همیشه بودند، هرگز نبودند
او که هرگز نبود، همیشه بود
همیشه و در تمام لحظهها
به او که تمام دقایق عمرم را عطرآگین کرد
آنچنان که
بعد از سالیان دراز
هنوز از شمیم خوش آن لحظهها سرشارم
و
رد پایش هنوز در خوابهای هر شب من....
.
نفس می کشم نبودنت را
نیستی
هوای بوی تنت را کرده ام
می دانی
پیرهن جدایی ات بدجور به قامتم گشاد است
تو نیستی
آسمان بی معنیست
حتی آسمان پر ستاره
و باران
مثل قطره های عذاب روی سرم می ریزد
تو نیستی
و من چتر می خواهم ...
هر چیزی که حس عاشقانه و شاعرانه می دهد در چشمانم لباس سیاه پوشیده...
خودم را به هزار راه میزنم
به هزار کوچه
به هزار در
نکند یاد آغوشت بیفتم