-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 11 اسفندماه سال 1390 10:51
حمـاقـت کـه شاخ و دم نــدارد! حمـاقـت یـعنـﮯ مـن کـه اینقــدر میــروم تـا تـو دلتنـگ ِ مـن شـوﮮ! خـبری از دل تنـگـیه تـو نمـی شود! برمیگردم چـون دلـتنـگـت مــی شــوم!
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 5 اسفندماه سال 1390 18:04
ب گذار من بهانه را دستت دهم برو و هرکس پرسید بگو لجوج بود ... همیشه سرسختانه عاشق بود ... ... بگو فریاد مى کرد ... همه جا فریاد مى کرد فقط مرا مى خواهد بگو دروغ مى گفت مى گفت هرگز ناراحتم نکردى بگو درگیر بود همیشه درگیر افسون نگاهم بود بگو او نخواست نخواست کسى جز من در دلش خانه کند من اینجا تنها میمانم. اینهمه بهانه...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 5 اسفندماه سال 1390 18:04
ب گذار من بهانه را دستت دهم برو و هرکس پرسید بگو لجوج بود ... همیشه سرسختانه عاشق بود ... ... بگو فریاد مى کرد ... همه جا فریاد مى کرد فقط مرا مى خواهد بگو دروغ مى گفت مى گفت هرگز ناراحتم نکردى بگو درگیر بود همیشه درگیر افسون نگاهم بود بگو او نخواست نخواست کسى جز من در دلش خانه کند من اینجا تنها میمانم. اینهمه بهانه...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 5 اسفندماه سال 1390 17:59
قبول نیست! این بارتو چشم بگذار من فراموشت می کنم فقط تا صد بشمار،آهسته آهسته راس...تی ، من بازی را خوب نمی دانم، خودم را باید پنهان کنم یا گذشته را ؟ تورافراموش کنم یا خاطره را ؟ این بازی کی تمام می شود؟؟؟
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 2 اسفندماه سال 1390 22:49
دل به دل راه ندارد هرگز , مردمان می گویند دل به دل راه قشنگی دارد که درونش همه عشق است و وفا , و ندارد راهی به در بسته ی خاموش جفا , حال من می گویم , دل به دل راه ندارد هرگز... به یقین، دل به دل راه اگر داشت تومی دانستی ... که دلم را به قشنگی نگاهت بستم و چقدر محتاج نگاهت هستم باز می دانستی که ترک سبز غرورم از چیست !...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 2 اسفندماه سال 1390 22:46
تنهایی تلفنیست که زنگ میزند مُدام صدای غریبهایست که سراغِ دیگری را میگیرد از من یکشنبهی سوتوکوریست که آسمانِ ابریاش ذرّهای آفتاب ندارد حرفهای بیربطیست که سر میبَرَد حوصلهام را تنهایی زلزدن از پشتِ شیشهایست که به شب میرسد فکرکردن به خیابانیست که آدمهایش قدمزدن را دوست میدارند آدمهایی که به خانه...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 1 اسفندماه سال 1390 11:16
خداوندا ، جای سوره ای به نام "عشق" در قرآن تو خالیست ، که اینگونه آغاز شود : و قسم به روزی که دلت را میشکنند و جز خدایت مرهمی نخواهی یافت .
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 1 اسفندماه سال 1390 11:11
تنهایی یعنی من یه موبایل دارم که صدای زنگش رو یادم نمیاد!!
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 1 اسفندماه سال 1390 11:03
یادم می آید گفته بودی ساده و کوتاه نویسی را دوست داری تقدیم به تو ساده و کوتاه ,تنها همین 2 کلمه : برگـــــــرد ........ دلتنــــــــگم
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 1 اسفندماه سال 1390 10:56
همه می آیند تا بروند اما تو نمی آیی تا مبادا بمانی . .
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 1 اسفندماه سال 1390 10:52
کاش دهخدا میدانست دلتنگی...... فاصله...... بی وفایی...... تعریفش فقط دوحرف است.... تو
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 1 اسفندماه سال 1390 10:44
رهایم کردی و رهایت نکردم ! هفتصدمین پادشاه را هم که به خواب ببینی٬ کنار کوچه ی بغض و بیداری منتظرت خواهم ماند! چشمهایم را بر پوزخند این و آن بستم و چهره ی تورا دیدم! گوشهایم را بر زخم زبان این وآن بستم و صدای تو را شنیدم! دلم روشن بود که یک روز٬ از زوایای گریه هایم ظهور می کنی! حالا هم٬ از دیدن این دو سه موی سفید آینه...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 28 بهمنماه سال 1390 22:02
سلام به همه ی دوستای خوبم..... یه چند روز نبودم...... امروز کنکور ارشد داشتم..... دعا کنین...................... بد نبود. حالا میشه یه نفس کشید.....
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 20 بهمنماه سال 1390 21:34
من خوبم ….من آرامم……من قول داده ام فقط کمی تو را کم اورده ام یادت هست؟ میگفتم در سرودن تو ناتوانم؟ واژه کم می اورم برای گفتن دوستت دارمها؟ حالا تـــمــــــــام واژه ها در گلویم صف کشیده اند با این همه واژه چه کنم؟ تکلیف اینهمه حرف نگفته چه می شود؟ باید حرفهایم را مچاله کنم و بر گرده باد بیاندازم باید خوب باشم من خوبم...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 20 بهمنماه سال 1390 21:28
آرزوهایم در کوله باری ریخته و با خود حمل می کنم نمی دانم تا کجا باید رفت اما من میروم زیرا امید را از دست نخواهم داد شاید روزی دست یاریگرش کوله بارم را سرشار از از آرزوهای دست نیافته ام کند
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 16 بهمنماه سال 1390 22:29
رفت و آمد ، رفت و آمد ، اینقدر رفت و آمد که از یاد برد ، چیزی به نام ماندن هم وجود دارد!
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 16 بهمنماه سال 1390 22:26
برایت قهوه می ریزم کمی شیر دو قاشق شکر... میگذارم جلویت روی میز گلدان گل را کنار تر می گذارم... تا بهتر ببینمت قیافه ی جدی به خودم می گیرم و با لهجهای که حالا برایِ خودم هم بیگانه است می گویم قهوه ات سرد میشود هر کجا که هستی زودتر به خانه بیا و همانطور می نشینم تا تو یک روز بیایی...!!
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 16 بهمنماه سال 1390 11:11
ﺷـﻳــﺭﺟــه ﻣـﻰ زﻧــﻢ در آﻏـﻭﺷـــﺕ ... ﺷـﻧـاﮔـﺭ ماﻫـﺭی هـﺳـتـم ... ولـﻰ مــﺭا ﻳـارای مـﻗــاﺑــﻟـه ﺑـا اﻣـﻭاﺝ ﻧـگاهــﺕ ﻧـﻳـﺳـت ... در چشــــماﻧــﺕ غــﺭﻕ مـﻰ شـﻭم... ﻋـجـﺏ درﻳـای پــﺭ تـلاطـﻣـﻳـﺳﺕ وﺟـﻭدت...!!
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 16 بهمنماه سال 1390 11:10
یادت هست مادر؟ اسم قاشق را گذاشتی قطار، هواپیما، کشتی؛ تا یک لقمه بیشتر بخورم... یادت هست؟ شدی خلبان، ملوان، لوکوموتیوران میگفتی بخور تا بزرگ بشی آقا شیره بشی... خانوم طلا بشی... و من عادت کردم که هر چیزی را بدون اینکه دوست داشته باشم قورت بدهم . حتی بغض هایم را...!!
-
خوش به حال........
یکشنبه 16 بهمنماه سال 1390 11:08
خوش به حال آدم که تنها عاشق روی زمین بود بی هراس از ترس از دست دادن معشوقش بی پروا ، در عشق بازی های روزانه اش نه کسی بود که وقت نبودنش ، سد راه حوا شود و متلکی به او بگوید، نه تلفن داشت که نیمه شب مزاحمی زنگ بزند و فوت کند و بعد او برود توی فکر که نکند این فلانی باشد که چشمش دنبال حوا بود! نه پول داشت که بترسد حوا ،...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 13 بهمنماه سال 1390 09:08
به دیدارم بیا هر شب در این تنهایی تنها و تاریک خدا مانند دلم تنگ است. بیا ای روشن .... ای روشنتر از لبخند شبم را روز کن در زیر سرپوش سیاهی ها دلم تنگ است. بیا بنگر چه غمگین و غریبانه در این ایوان سرپوشیده وین تالاب مالامال دلی خوش کرده ام با این پرستوها و ماهی ها و این نیلوفر آبی و این تالاب مهتابی. شب افتاده است و من...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 10 بهمنماه سال 1390 21:17
منو تو می شود ما؟؟؟ نه جدایی فاتحه ی دستور زبان را خواند حالا تو و او شده اید شما و من ماندم بدون ما!!
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 10 بهمنماه سال 1390 21:17
وقتی دلتنگ تو می شوم وقتی عطرتنت را می خواهم من به باد هم التماس می کنم خداکه جای خود دارد...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 10 بهمنماه سال 1390 21:15
اشکهایم که سرازیر میشوند…… دیری نمی پایدکه قندیل می بندد… عجیب سرد است هوای نبودنت.............
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 8 بهمنماه سال 1390 23:36
دلــم فقط یک پنجــره می خواهد... کـه توی لعنتــی زیرش بایستی . و مـــــــن همــان طور با قلبـی شکسته نگــاهت کنم ... بــــــــغض کنم... امـــا خم بـه ابـــرو نیاورم کـه چقـدر دلتنگی کـردم ! تـــــــــو ٬ امــا حواست نبـاشــد ! بــا او بخـنـدی و من لعنتی بغضم را فرو بدهم... کـــــــــــاش یـــک پنجــره بود، کـه فقط...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 8 بهمنماه سال 1390 22:58
همیشه همینطور است... یکی می ماند تا روزها و گریه را حساب کند، یکی می رود تا در قلبت بماند تا ابد اشک هایت را پشت پایش بریزی. رسم رویاها همین است..... که تنها بمانی با اندوه خویش روزها و گریه ها را به آسمان خالی ات سنجاق کنی باید باور کنی که بر نمی گردد.... که بگویی چقدر شب ها سر بی شام گذاشته ای تا بتوانی هر صبح با یک...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 8 بهمنماه سال 1390 22:30
همین کــه هستی ... همیــن کـه لابـلای کلمـاتم نفس مـیکشی ... راه مـیروی ، در آغـــــــوشم میگیـری ... همــین کــه پـــــناهِ واژه هـایم شـده ای ... همین کـه ســــــــــایـه ات هست ... همین کـه کــلماتم از بی "تــــــو " یی یـتیـم نشده اند ، کافیست برای یک عمـــــر آرامـش ؛ بــــــــــاش ... حتی همیـن قــدر...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 8 بهمنماه سال 1390 22:23
بوسه ابتکاریس ت از طبیعت برای زمانی که احساس در کلام نمی گنجد
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 8 بهمنماه سال 1390 22:18
اینطور گویند که هر چیز اول و آخری ... قبل و بعدی دارد... اما بدان من شاید قبل از تو بودم اما بعد از تو هرگز... یک جرعه عشق به اندازه’ اقیانوسی عظیم است و من اکنون عطش اقیانوسی دارم . آن زمان که من با باران دو چشمم تمام گیاهان باغ خیالت را چه کوچک و چه بزرگ با همه تشنگی که خود داشتم تشنگی میبریدم.... باران کلامت آنچنان...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 8 بهمنماه سال 1390 22:14
آنهایی که همیشه بودند، هرگز نبودند او که هرگز نبود، همیشه بود همیشه و در تمام لحظهها به او که تمام دقایق عمرم را عطرآگین کرد آنچنان که بعد از سالیان دراز هنوز از شمیم خوش آن لحظهها سرشارم و رد پایش هنوز در خوابهای هر شب من.... .