به دیدارم بیا هر شب
در این تنهایی تنها و تاریک خدا مانند
دلم تنگ است.
بیا ای روشن .... ای روشنتر از لبخند
شبم را روز کن در زیر سرپوش سیاهی ها
دلم تنگ است.
بیا بنگر چه غمگین و غریبانه
در این ایوان سرپوشیده وین تالاب مالامال
دلی خوش کرده ام با این پرستوها و ماهی ها
و این نیلوفر آبی و این تالاب مهتابی.
شب افتاده است و من تنها و تاریکم ....
و در ایوان من دیریست
در خوابند
پرستوها و ماهی ها و آن نیلوفر آبی
بیا ای مهربان با من !
بیا ای یاد مهتابی !
دلتنگی
عجب واژه ای
هوا تاریک و شب غوغای بی خواب است.
زمین سرد است وشمع بی تاب بی تاب است.
دلم تنگ است از از این اشکها. زمان قهر است
با ما. زمان کوتاه و عمر کوتاهتر. شب،کوتاه
ولی در دلتنگی شب ها چه بلند هستند و بی پایان